سِمی کالِن;



آخریم روز این سال بی معرفتم رسید

دارم به ٢١ سالگی نزدیک و نزدیک تر میشم

دوباره فصل من رسیده

فصل تازگی و شکوفه

فصل بارونای پشت هم

دلم پره از همه چی

دلتنگم واسه عزیزترینام

ولی خوبیه غم به گذرا بودنشه

خلاصه نباید منفی نگاه کرد

باید مثبت فکر کرد

سال جدید ساله خوبی باشه واسه همه ما

سالی باشه که غریبگی توش کمتر باشه

کمتر از ٢٤ساعت موندخ به ٩٨

و من هشتگرد خونه خاله ام .


بی اعصاب ترینم

میخام گوشامو بگیرم

نشنوم چی میگن

آدمایی که مثلا خوبیمو میخان

ی بارم شده میخام کج برم

این راه خراب شده رو .

بغض گرفته دارم خفم میکنه

خودمم نمیفهمم چ مرگمه

فقط میدونم داره سخت میگذره

هیچوقتم فکر نمیکردم یهو همه چیم اینجوری شه

آینده غیر قابل پیش بینی کردن ترین چیزه

تو نمیدونی تو امسالت با سال دیگه چیا هستو نیست

کیا هستنو نیستن

تهش تویی که تکو تنهایی

هر جایی بری

هر کاری کنی بازم

اوضاع همینه

از هیچی نمیشه فرار کرد .


میدانی به قول معروف:
«در من گذشته ايست که نمیگذرد.»
در من آدم هايي زنده هستند که در واقعيت زندگي ام وجود ندارند،
خاطره هایی دارم که سالها پیش پوسیدند و نابود شدند در من دختری زندگي ميکند که هنوز هم میخندد،
دختری که معناي غم را لابه لای نوشته هایش جستجو ميکند،
نمیداند بغض چیست و تا بحال اشک بر روی گونه هايش خشک نشده فقط گاهی زانو هایش را در آغوش میگیردغصه میخورداما گریه نمیکند در من جهانیست با دختري شاد،جهاني پر از آدم هایی که دوستشان دارم،آدم هایی که سرنوشت دستش به آنها نمیرسد.
راستش دیر متوجه شدم که ديگر زنده نيستم،آنقدر دیر که دیگر نمیتوانند دفنم کنند!مانند جسدی خشک شده روی زمین مانده ام،نه زندگی میکنم نه نفس میکشم
در من قلبیست که از کار افتاده است
 اما هنوز هم جای زخم هایش تیر میکشد
"در من،دختری هنوز هم میخندد"


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آپشن های خودرو دنیای عکس های من کوهساران طبیعت بیمه مسافرتی سامان محمد رحیمی برداشت های من از جهان پیرامون کاريابي الکترونيکي حرفه اي هزارفنون روستای زیبای بیامه سفلی فرجام نیک